نقشه راه کشور را بدکشیدهایم
محمّد احمدوند*
یکی از نقاط منفی که رسانههای ارتباط جمعی ایران برای آمریکاییها بر میشمارند این است که اطلاعات عمومی عامه آنها بسیار پائین است تا آنجا که بسیاریشان حتّی نام رئیسجمهوری خود را نمیدانند! یا مثلاً فکر میکنند ایران کشوری از کشورهای عرب زبان منطقه خلیج فارس است!
سالهاست با چنین مقایسههایی خود را برتر و با هوشتر از کشورهای دیگر میدانیم. در جلسهای با مسئولان استعدادهای درخشان به واقعیتی تلخ پیبردم که به شدّت نگرانم کرد؛ اینکه در10سال گذشته میانگین ضریب هوشی مردم کشورمان از 97 به 84 رسیده است، یعنی به مرز «دیرآموزی»؛ میشود نتیجه گرفت بسیاری از مردم ایران مشکل یادگیری دارند!
سئوال این است چه اتفاقی برای کشور افتاده که شاهد چنین اتفاق نگران کنندهای هستیم؟ گزارش دیگری هم حاکی از آن است که در مسابقات بینالمللی «تیمز» که مهارت خواندن را میسنجد، به شدّت افت رتبه داشتهایم. این افت از آن رو مهم است که مهارت خواندن لازمه درک و فهم سایر دروس و علوم است، یعنی وقتی فردی در خواندن مشکل دارد، مفاهیم کتابهای علوم و دینی و ادبیات و اجتماعی و فلسفه را هم درنمییابد. اینکه کتاب و کتابخوانی در کشور ما برای مردم اهمیت ندارد و اینکه تلویزیون و ماهواره و رسانههای مجازی وقت و انرژی مردم ما را به هدر میدهند درست است، امّا مشکل اساسی جای دیگری است. سایر مشکلات فرهنگی و اجتماعی ما مثل رانندگیهای وحشتناک و معاملات اقتصادی بی در و پیکر و سبک نادرست زندگی ما ایرانیها همه به یک موضوع مهم برمیگردد که دانسته یا ندانسته ندیده گرفته میشود.
برای رسیدن به اصل مشکل باید یک سئوال اساسی از خود بپرسیم: چطور کشوری مثل آمریکا که سطح سواد عمومی مردمش اینقدر پایین است، به چنین سطح بالایی از قدرت و تکنولوژی دست یافته است؟ آمریکا به کنار، چرا کشوری مثل مالزی که سطح علمی مردمش بسیار پایین است و هنوز هم بخشی از جمعیت آن در جنگلها زندگی میکنند و بهرهای از تمدن نبردهاند، به رشد اقتصادی بالا و پیشرفت نایل شدهاند؟
واقعیتی که ندیده گرفتهایم این است که برای جوامع پیشرفته نخبگان آن جوامع برنامهریزی میکنند. در این کشورها نخبههای علمی، اقتصادی، هنری، فرهنگی، ورزشی و سیاسی شناسایی، جذب و حمایت میشوند و از آنها در برنامهریزیهای کلان کشوری و منطقهای استفاده میشود. این کشورها برای جذب نخبگان کشورهای دیگر هم برنامه ریزی میکنند و ضمن حمایت از آنها و ارائه بهترین امکانات به آنها بیشترین استفاده را هم از تراوشات فکریشان میبرند. وجود انواع برنامهها و مسابقات برای شناسایی نخبگان در این زمینه قابل تفسیر است. یک نخبه موسیقی یا سینمایی برای آنها همانقدر ارزشمند است که یک دانشمند یا یک استاد برجسته دانشگاه یا یک تاجر ثروتمند. درآمدی که آمریکا از سینمای هالیوود دارد از درآمد نفتی ما بیشتر است! گاهی یک سی دی موسیقی میلیاردها دلار درآمدزایی برای این کشورها ایجاد میکند. شرکتهایی مثل «مایکروسافت» تا دهها برابر فروش نفت ایران درآمدزایی دارند. این را با رفتاری که با نخبگانمان داریم مقایسه کنید تا متوجه عمق فاجعه شوید. در کشورهای پیشرفته نخبگان سیاستها را تدوین و امور را برنامهریزی میکنند و سایر اقشار جامعه در سطوح مختلف این سیاستها را اجرا میکنند. همان حکایت قدیمی است که آنها از آن خوب درس گرفتهاند: آدمهای بزرگ را به کارهای کوچک و آدمهای کوچک را به کارهای بزرگ نگمارید.
سئوال بعدی این است که چگونه نسل جوان کشورهای پیشرفته متوجه نبوغ خود میشوند؟ جواب آسان است: سیستم درست آموزشی در این کشورها. حاکمیت دارد در این سیستم آموزشی، علوم را تا حدّی که لازمه زندگی اجتماعی است به بچهها یاد میدهند و بیشتر فعالیتهای مدرسه روی آموزش مهارت زندگی، موسیقی، ورزش، هنر، ادبیات و کارهای عملی و آزمایشگاهی است. برای همه بچهها فرصت فراهم است تا استعدادهای خود را کشف و شکوفا کنند. مسابقات علمی، آزمایشگاهی و ورزشی با قدرت تحت پوشش قرار میگیرند و مسابقات مدارس گاهی مانند مسابقات المپیک از تلویزیون پخش میشوند. یک دانش آموز تا زمانی که علاقه وافر به کسب علوم نشان ندهد، به سمت علوم و حتّی تحصیل در دانشگاه هدایت نمیشود. وجود انواع بورسیه در زمینههای ادبی، هنری و ورزشی که کار ورود به بهترین دانشگاههای جهان را برای دانش آموزان نخبه هموار میکند، در همین چارچوب است. در این کشورها اگر یک کودک هم مقاله یا داستانی قابل چاپ بنویسد، بابت آن حقالزحمه میگیرد که خود این باعث ایجاد انگیزه برای نوشتن بیشتر میشود. باشگاههای ورزشی نخبهها را شناسایی میکنند و با خانواده آنها قرارداد میبندند و البته هیچ مانعی هم برای ادامه تحصیل وجود ندارد. مؤسسات مختلفی در این کشورها هستند که نخبهها را با هر میزان استعداد تحت حمایت مالی و فکری قرار میدهند، چون این کار را نوعی سرمایه گذاری میدانند که البته در دراز مدّت جواب خواهد داد.
در این کشورها بهترینها دیر یا زود شناسایی میشوند و به بالاترین مقام میرسند. فیلمهای سینمایی زیادی درباره افراد برجسته ساخته میشود تا دیگران هم جسارت یابند و برای خلق آثار یا انجام کارهای فوقالعاده پیشقدم شوند. وجود کتاب رکوردهای گینس هم در همین زمینه قابل تفسیر است. آنها معتقدند انسانها توانایی پیشرفت دارند و برای این امر ارزش قائلند. کار تا آنجا پیش میرود که در سیستم پلیس این کشورها سارقان یا هکرهای نابغه استخدام میشوند و از مهارتهای آنها در راه درست استفاده میشود. در این کشورها مهارت خواندن و حتّی هجی کردن کلمات آنقدر مهم است که برای آنها مسابقات ملّی دارند و کتاب و کتابخوانی به شدّت تشویق میشود و همان مردمی که فکر میکنیم بیسوادند، ساعتها در صف کتابفروشیها میایستند تا جدیدترین نسخه «هری پاتر» یا خاطرات رئیسجمهوری سابقشان را بخرند.
تفاوت اصلی سیستم آموزشی ما و آنها در این است که آنها به بچهها اجازه میدهند زندگی کنند و در جریان زندگی چیزی بیاموزند و استعداد خود را کشف کنند و برای همین هم بچهها مدرسه را دوست دارند و زمان تعطیلی مدرسه گریه میکنند و نمیخواهند مدرسه را ترک کنند، امّا ما با فشار بیاندازه بر روح و روان بچهها آنها را به انسانهایی خسته و عصبانی تبدیل میکنیم که موقع تعطیل شدن مدرسه گویی از زندان آزاد شدهاند! در هیچ یک از کشورهای پیشرفته حجم کتابها و محتوای کتابهای درسی اینقدر سنگین نیست که در کشور ما هست. بچههای ما زیر بار این همه مطالب علمی که بسیاری از آنها به زندگی روزمرهشان هیچ ربطی ندارد دارند، له میشوند و استعدادهای پنهانشان ناشناس میماند. حتی اکنون هم برای تغییر در برنامه درسی مدارس و کتابهای درسی و حجم کتابها دیر است چه برسد به اینکه برای این کار دست دست کنیم.
* مدرّس دانشگاه و آموزش و پرورش. منبع روزنامه اطلاعات