آنچه به ما نیاموختهاند
یکی از حقوق شهروندی که مردم حق مطالبه از دولت دارند، آموزش است. آموزش، صرفاً فرآیندی نیمکتی نیست که دولتها، از طریق معلم و تخته سیاه به دانش آموزان ارائه میکنند. آموزش فرآیندی مستدام است که دولتها موظفند به طور توقفناپذیر برای همه اقشار، طبقات و گروههای سنی و جنسی فراهم آوردند. آمار دانش آموزان و دانشجویان به تنهایی گواه بر عملکرد آموزشی دولتها نیست. بلکه رفتار و کنشهای شهروندان کارنامهای است که میتوان با ارائه آن موفقیت یا ناکامی دولتها را در ارائه آموزش نشان داد.
اینجا به عملکرد آموزشی دولتها در حوزه آموزش و پرورش و آموزش عالی نمیپردازیم ـ که البته آن خود مثنوی بلندی است که باید صاحبنظران به طور ژرف به آن وارد شوند ـ به عبارتی قصد این سخن، پیمایش اندازه آموختههای نظام آموزشی به دانش آموزان و دانشجویان نیست بلکه اشارهای است بسیار گذرا به آنچه در مجموعه نظام آموزشی و اجتماعی ما، از کودکستان تا دانشگاه، به ما نمیآموزند.
مثلاً به ما نیاموختهاند که در پیادهرو چگونه راه برویم، در خیابان چگونه رانندگی کنیم و در جاده چگونه برانیم تا کمتر دچار حوادث ویرانگر شویم.
به ما نیاموختهاند که با همدیگر چگونه سخن بگوییم. اگر مسئولیم با مردم چگونه حرف بزنیم و اگر مردمیم، با مسئولان چگونه؟ به ما نیاموختهاند که خود محور نباشیم، به نظرات دیگران به اندازه نظر خود احترام قائل شویم، انتقادات را بپذیریم و بپذیریم کسی که اعتراض میکند، الزاماً معاند نیست و شاید خیرخواه باشد … برای رفع مشکلات چارهجویی کنیم نه برای بستن زبان منتقدان.
به ما نیاموختهاند که به کار خود متعهد باشیم، برای کار خود و مسئولیت خود حرمت و قداست قائل شویم، کم بودن حقوقمان، مطلقاً دلیل قابل قبولی برای کمکاری و اهمال و کارشکنی نیست… باید در سختترین شرایط، صادق باشیم و متعهد.
نیاموختهاند که برای ضعفها و خطاهای خود، توجیه نتراشیم و ضعفها و خطاهای دیگران را دلیل نیاوریم. نیاموختهاند که قدرت یک کشور، به عملکرد تکتک شهروندان آن بستگی دارد و به امید جبران دیگران، نمیتوان سهم خود را در پیشبرد یک گام، فراموش کرد و وانهاد…
به ما نیاموختهاند که در بحبوحه بحرانها، نباید گلیم خود را به قیمت غرقشدن دیگران، از آب برکشیم. نباید با کمبود یک کالا یا ارز، به جای اینکه تقاضا را برای آن کم کنیم، به سمت آن هجوم ببریم!
نیاموختهاند که در اوضاعی که بسیاری از مردم، در مضیقه اقتصادیاند، بیجهت به ترکیه و دوبی سفر نکنیم، نیاموختهاند که 5/10 میلیون نفر در یک سال به خارج رفتن، نشانه رشد اقتصادی نیست، بلکه بیتوجهی فرهنگی است…
به ما نیاموختهاند که در بحران آب و انرژی، چگونه درست مصرف کنیم. یاد گرفتهایم که بیمحابا مصرف کنیم و چند برابر آنها که آب بیکران دارند، آب هدر دهیم و در هنگامه بحران، اصلاً روش مصرف درست را، حتی در یک وضو ساختن ساده، نمیدانیم…
به ما نیاموختهاند که چگونه حرمتها را حفظ کنیم. نیاموختهاند که هر انسانی، جلوه و جمال ذات الهی است و نیاموختهاند این سخن به درستی یعنی چه. نیاموختهاند که این یعنی حق نداریم حرمت و آبروی افراد را، به ثمن منافع و مصالح سیاسی، زیر پا له کنیم. نیاموختهاند که با اغراض سیاسی، از دختربچه مدرسهای در تلویزیون اعتراف نگیریم…
نیاموختهاند که صرفاً به این دلیل که از چیزی خوشمان نمیآید، حق منکوب کردن و نابود کردن آن نداریم. نیاموختهاند که با هر که مخالفیم، نباید او را از حقوق شهروندی و بلکه از هستی و حق حیات سلب کنیم.
نیاموختهاند که اگر کسی را ما قبول نداریم، یا او ما را، حق اظهارنظر و سخن و گفتن و نوشتن را از او نستانیم.
به ما نیاموختهاند که در هنگامه هجوم بیگانه و جنگ روانی و بحران در اقتصاد و ارز برای مصارف شخصی از ارز دولتی سو استفاده نکنیم، 2 تن طلا در خانه پنهان نکنیم، ایجاد التهاب و نگرانی و سیاهنمایی نکنیم…
به ما نیاموختهاند، که همه با هم برابریم، حق برتری طلبی نداریم، حق دستاندازی به بیتالمال و آبروی دیگران و اموال عمومی و جنگل و کوه و دریا را نداریم. نیاموختهاند که حق اندوختن منافع فردی به بهای نابودی منافع ملی را نداریم …
و خلاصه نیاموختهاند که چگونه، نه با رقابت و نزاع و برتریجویی، که با همدلی و همیاری و همکاری، بتوانیم برای خود و دیگران زندگی و آینده بهتری بسازیم…
علیرضا خانی_روزنام اطلاعات