چرا عقب مانده تر از مالزی شدیم؟ دلواپسیهای ماهاتیر محمد و دلواپسیهای ما !
بزرگان ما نکته و سخنی نگفته باقی نگذاشته اند ولی کو اهل سخنی که با عشق بشنود و با جان عمل کند. بزرگان دینی و ملی ما از امثال و داستان و حکمت تا لطیفه و افسانه درصدد ایجاد راهی روشن برای آیندگان خود برآمده اند ولی ما پیروان آنها اصل را فراموش کردیم و به اگرها رسیدیم .
روایت است که مولای متقیان میان مردم خود داد سخن میزند که بپرسید از من آنچه در آسمان و زمین است و جاهلی بر میخیزد و از تعداد موی سر خود سوال میکند و بقیه هم سوالی ندارند. ملت ایران آن زمان عقب ماند که دچار اما و اگرها شد و از حقیقت و باطن امر غافل گردید. چه بسیار که پیامبر اسلام فرمودند: نگاه نکنید که چه کسی میگوید ببینید چه میگوید، و بارها سفارش کردند ملتشان را به علم آموزی و نوشتن بسیار و دادن زکات علم با آموزش دیگران. ولی ما کجا عمل کردیم این رهنمودها را، ولی در عوض در ظاهر دستورات آنچنان اندیشیدیم که نباید.
چه بسیار ما را بر حذر داشتند از تجسس در زندگی دیگران و غیبت و دروغ و تهمت، در حالیکه امروز در جامعه ایرانی آنچه فراوان دیده میشود همین هاست. جالب اینکه ما دو دسته شدیم، یک عده به ظاهر در دین مانده ایم و از آن سجود و رکوع ظاهریش را به ارث بردیم و عدهای دیگر همه علل ناکامی خود را در اسلام دید و راه فرار از آن را برگزید. حقیقت این است که دین، بعنوان قانون و اخلاق جامع در پوسته ماند و هرگز به باطن نرسید. باطن که میگوییم هدف تفسیر و تاویل نیست، بلکه عمل به دستوراتی صریح و عقلانی است که رعایت آن در کشورهای توسعه یافته امری عادی است و هر عقل سلیمی با هر عقیده و آیینی آنها را تایید میکند.
ایران کشوری با هزاران منابع و امکانات و با تمدنی کهن، همراه با همسایگان خود که روزگاری در این امپراطوری میگنجیدند، چون افغانستان، پاکستان، ترکمنستان، تاجیکستان، عراق و آذربایجان، در زمره کشورهای توسعه یافته نیستند، این در حالیست که کشوری چون مالزی با رعایت کلیه ظوابط فرهنگ اسلامی خود در زمره کشورهای توسعه یافته است. سوال اینجاست که چرا ما از قافله عقب ماندیم و توسعه و تمدن و فرهنگ برایمان خیالی و خوابی شد؟
مولای متقیان میفرمایند: الناس علی دین ملوکهم. مردم به رویه بزرگان و حاکمانشان اقتدا میکنند. وقتی در حاکمان و سیاستمداران ما، رویه صحیح و درست حاکم نگردد نباید انتظاری از مردم داشت. مقایسه تطبیقی انقلاب ایران و استقلال مالزی و نوع تفکر رهبران آن کشور، با مدل و روش انقلاب ما و رفتارهای انقلابیون مذهبی در ابتدای انقلاب، به خوبی نشان دهنده چرایی موضوع است.
ماهاتیر محمد در خاطرات خود به خوبی شیوه اثر گذار حاکمان را در توسعه مالزی مشخص میسازد و میگوید: «وقتی مالزی به استقلال رسید ما با صنایع و کارخانجاتی روبرو بودیم که دانش نگهداری و مدیریت آنها را نداشتیم زیرا سالها مستعمره انگلستان بودیم، عدهای درصدد ملی کردن این صنایع بر آمدند و در سطح ملی و فرهنگی نیز مالاییها درصدد جایگزین نمودن زبان مالایی برآمدند، ما به این نتیجه رسیدیم که خارج نمودن صنایع از دست خارجیها ظلم در حق کشور است چرا که با این روش ما صنعت را به دست خود نابود خواهیم ساخت چرا که تخصص لازم را نداریم. همچنین زبان انگلیسی زبان علم و ارتباط دنیاست، پس تصمیم گرفتیم زبان رسمی دانشگاهها را انگلیسی قرار دهیم و فرزندانمان را مجبور به یادگیری این زبان کنیم، البته فرهنگ ملی مالزی نیز برای ما اهمیت داشت. در حوزه صنایع با توافق با کشورهای غربی، مقرر کردیم که آنها بمانند و مدیریت کنند و سهم خود را داشته باشند ولی طی یک بازه چند ساله مدیرانی مالزیایی تربیت کنند تا آنها جانشین مدیران غربی گردند.»
این تفکر و دلواپسی ماهاتیر محمد را مقایسه کنید با دلواپسیهای افراطیون وطنی که در اوایل انقلاب حتی وجود آثار تاریخی و هنری در کشور را بر نمیتابید و اگر روشنگریهای بزرگانی چون شخص امام و آقایان بهشتی، طالقانی، خامنهای و هاشمی نبود، چه بسا همه آثار را از بین میبردند. درصدد حذف زبان خارجی از مدارس برآمدند و موسیقی و هنر را نیز به کلی حذف نمودند و نسل جدیدشان، از کمترین «اصلاحی» در امور مدیریت، سیاست، اقتصاد، جامعه و.... رویگردان است و حتی از عرضه چند کتاب و فیسبوک و واتساپ هم سخت بیمناک و هراسان و البته عصبانیاند!
البته گذشته قابل برگشت نیست ولی این انتظار وجود دارد که رهبران ملی و مذهبی کشور، اندیشهای کنند و برنامهای برای نسلهای آتی بیاندیشند، برنامهای که هدف آن ایجاد نسلی توام با اخلاق و دانش باشد، و درگیر امور سطحی و گذرا در زندگی خود نباشد. برای ایجاد چنین نسلی و برای ایجاد کشوری توسعه یافته باید حاکمیت، خود را اصلاح کند و سلامت کارگزاران خود را تضمین نماید، با وجود چنین حاکمیتی اصلاح حال امت امکانپذیر خواهد شد.
.