چیستیِ تفکر انتقادی در آموزش وپرورش
مرتضی نظری. پژوهشگر آموزش و توسعه انسانی
هفته ای که گذشت، میز اندیشه تخصصی آموزش و پرورش با موضوع «چیستی تفکر انتقادی و وضعیت آن در آموزش و پرورش ایران» در انجمن اسلامی معلمان برگزار شد و مرتضی نظری، پژوهشگر آموزش و توسعه انسانی مهمان این نشست بود. وی به پیشینه مطالعات پراکنده ای اشاره کرد که در باب فرهنگ نقد و نگاه نقادانه در جامعه ایرانی داشته و این که سخنرانی دکتر حسن روحانی در جمع مدیران آموزش و پرورش بهانه ای برای تمرکز بیشتر او در این حوزه شده است. بنا به اظهار وی، رئیس جمهوری دوبار، یکی در مراسم آغاز سال تحصیلی و بار دیگر در جمع مدیران ارشد وزارت آموزش و پرورش، بر «ترویج فضای نقادی در مدارس و پرهیز از مطیع بارآوردن دانش آموزان به عنوان یک ضرورت» تاکید کرد و انتظار خود را از مسولان آموزش و پرورش، «تربیت نسلی منتقد و پرسشگر در مدارس» عنوان کرد. چکیده ای از سخنرانی وی را در زیر می خوانید:
تاکید عالی ترین مقام اجرایی کشور بر ترویج پرسشگری می تواند زمینه گرایش دستگاه تعلیم و تربیت را به پرورش نیروی عقلی فرزندان ایران زمین و تحول در سیاست های کم تاثیر فعلی سوق دهد تا شاید وزارت آموزش و پرورش، قدری متوجه مسئولیت های جدید خود در عصر جهانی شده امروز شود.
تفکر، عالی ترین شکل فعالیت ذهنی انسان است. از تفکر، دسته بندی های متفاوتی صورت داده اند که از بین آنها، تفکر همگرا یا منطقی و تفکر واگرا یا تفکر خلاق عمومیت بیشتری دارد.
تفکر انتقادی نیز نوع دیگری از سبک های تفکر است. این نوع سبک فکری، فاصله بین نظریه و عمل را تا حد زیادی پر می کند و به تعبیری نسبت به شکل های دیگر اندیشیدن، کاربردی تر است. به عبارتی، تفاوت تفکر انتقادی با شیوه های دیگر فکر کردن این است که در انتقادی اندیشی، ما یک نگاه ارزیابانه و تحلیلی به مسائل داریم که به راحتی هرچیزی را که می بینیم و می شنویم، نه فوراً بپذیریم و نه فوراً رد کنیم. به زبان عامیانه کسانی که اهل سبک سنگین کردن هستند، به گونه ای انتقادی اندیشند. متاسفانه، واژه انتقاد در فرهنگ عمومی ما دچار کژ تابی شده و بار معنایی منفی نظیر گلایه و شکایت را به ذهن متبادر می کند و عموماً وقتی با واژه های انتقاد و منتقد روبه رو می شویم ناخودآگاه به یاد آدم های اهل گله کردن و نق زن می افتیم در حالی که مفهوم تفکر انتقادی این چیزها نیست.
در نظام تربیتی ما چه در خانواده و چه در مدارس، بچه هایی که زیاد سوال می پرسند، معمولاً تحمل نمی شوند. گویی ما به راحت پذیرفتن، زود قانع شدن و زود تن به یک تصمیم دادن عادت کرده ایم. حال آن که در تفکر انتقادی، فرد با دقت و حوصله، مقایسه و ارزیابی با مسائل و موضوع ها برخورد می کند. به همین دلیل تفکر انتقادی را در عصری که بشر در انبوه اطلاعات و امواج ارتباطات احاطه شده، یک ضرورت فرهنگی و تربیتی برای شهروندان می دانند.
به یاد داشته باشیم شهروندان فاقد سواد و مهارت تفکر انتقادی، عموماً مسحور امواج ارتباطی خواهند شد و بارش لحظه به لحظه اخبار، اطلاعات و تبلیغات، امکان انتخاب و داوری مستقل و آگاهانه را از این قبیل شهروندان سلب می کند. لذا شایسته است آموزش و پرورش ما از این نکته مهم غفلت نورزد.
شاهد مثال این مدعا، تغییر میل و ذائقه عموم خانواده ها نسبت به تغییر در سبک زندگی، عادت های غذایی و پوشش ظاهر است. گویا جادوگری ناپیدا و مرموز، مدام به سحر آدمیان مشغول است. جادوگر مذکور رسانه ها و ناپیدایی حضور او همان امواج ماهواره ای است که همیشگی است و توقف ندارد. کار این جادوگر جهانی، نفوذ در سیستم کنترلی مغز و به دست گرفتن فرمان عواطف و احساسات ماست. البته در این میان آنان که به رموزی دست یابند می توانند بر سحر این جادوگر فائق آیند. کد و رمز غالب شدن بر این بی ارادگی تحمیلی، تردید، پرسش و مقایسه و ارزیابی است. نگرش انتقادی یا همان سنجشگرانه فکر کردن، هم به مثابه یک مهارت است و هم به منزله یک نوع سواد.
سنجشگرانه اندیشی نزدیک ترین معادل برای تفکر انتقادی است. تفکر وقتی انتقادی می شود که ما به یک تصمیم و نتیجه درست برسیم. دستیابی به این سطح از اندیشیدن، ورزیدگی هایی لازم دارد و اصولی می طلبد.
نخستین اصل تفکر انتقادی هم پرسشگری است. همان طور که با شنیدن آب، ماهی به ذهن متبادر می شود، تفکر انتقادی هم با پرسشگری، همزاد و عجین است. هم در خانواده و هم در مدرسه، والدین و معلمانی موفق تر هستند که از همان ابتدا حقایق را عرضه نکنند و به تعبیر حکیمانه امیل شارتیه ذهن فرزندان را گرسنه کنند.
جمع آوری اطلاعات و ارزیابی آن نیز گام های دوم و سوم در این زمینه هستند و گام چهارم در این خصوص نتیجه گیری و تصمیم است و این که فرد بتواند به صحیح ترین راه حل برای مسائل فراروی خود دست یابد.
تفکر انتقادی را عبارت از فرآیندی پیچیده تر از تفکر عادی و ساده دانسته اند که شامل داوری و قضاوت بر اساس اندیشه خود و دیگران بر مبنای جمع آوری اطلاعات، بررسی، تحلیل، ارزیابی و نهایتاً رسیدن به نتیجه اتفاق است. آنچه در اینجا ارزشمند تلقی می شود، این است که ما خودمان این مسیر را طی می کنیم. یعنی این خود ما هستیم که آزادانه پرسش می کنیم، با وجود آوار اطلاعات و تبلیغات رسانه ها، اما مختارانه داده ها را شناسایی و بعد ارزیابی می کنیم و باز این خود ما هستیم که نتیجه می گیریم که در مورد فلان موضوع و مساله چگونه رفتار کنیم.
فرزندانی که از کودکی در محیط خانه و مدرسه منتقدانه رشد می کنند، اجازه نمی دهند قدرت انتخاب و استقلال عمل آن ها ربوده شود. با تفکر انتقادی شهروندانی تربیت می شوند که با احساس زندگی می کنند، اما با عقل تصمیم می گیرند. در واقع اینها کسانی هستند که سطح انتظارشان از محیط و جامعه بالاتر از دیگران است و براحتی سر تعظیم در برابر هیچ قدرتی اعم از امپراتوری تبلیغات و غول های اقتصادی، ایدئولوژی های فریبنده و حکومت های خودکامه فرو نمی آورند.
جوامعی که تعلیم و تربیت آن ها گرایش به انتقادی اندیشی دارند، بیش از آن که برای حل مسائل خود به انقلاب فکر کنند، به اصلاح تمایل دارند. شهروندانی که ذهن منطقی و ورزیده دارند، کمتر دچار بن بست در مناسبات فردی و اجتماعی می شوند.
حال باید اذعان کرد نسل جدید، نسل «شاید» است و در برابر «باید»ها جبهه می گیرد. درواقع بلوغ نسل جدید به گونه ای است که خود، راهش را پیدا می کند.
تردید و مقاومت و گاهی لجبازی نوجوانان و جوانان با برخی هنجارها نشان از گرایش آن ها به منتقدانه زیستن و مستقل برگزیدن است اما بزرگان جامعه و نهادهای فرهنگی باید کمک کنند تا نسل جوان در این مرحله نماند و یاریگر آن ها باشند تا این مسیر را آگاهانه بپیمایند.
در نظام رسمی آموزش و پرورش ما، ورزش ذهنی وجود ندارد و ذهن اندوزی، ملاک برتر واحدهای آموزشی قرار گرفته است.
دکتر عبدالعظیم کریمی در کتاب «تربیت چه چیزی نیست؟» می گوید: «وقتی تلاش بر این باشد که دیگرانی از بیرون، ملاک و مرجع داوری فعالیت های تربیتی شوند، محصول آن این است که کودک نه او می شود و نه خودش.» بنابراین رسیدن به قدرت داوری اوج تفکر انتقادی است. هر قدر به افراد بیشتر اجازه داوری داده شود، استقلال و اعتماد به نفس بالاتری در آن ها شکل می گیرد و افراد به توانایی های درونی خویش باورمندتر می شوند.
باید به کودکان و نوجوانان فرصت اندیشیدن داد، معلم و پدر و مادر باید از تجارب متفکرانه بچه ها حمایت کنند و شرایط را به گونه ای فراهم کنند که بچه ها در کلاس درس و محیط جامعه خود را سانسور نکنند. به همین دلیل تفکر انتقادی را هم به عنوان یک نوع سواد و هم به عنوان یک مهارت فرض کرده اند. اگر به تفکر انتقادی به عنوان یک مهارت نگاه کنیم، کسی که انتقادی می اندیشد باید دارای مهارت هایی همچون جسارت در طرح پرسش، اهل خوب شنیدن، کسب اطلاعات، پرهیز از برخورد تند با دیدگاه های مخالف، ادعای کمتر و دلیل بیشتر، صبر و حوصله و آمادگی روحی و روانی بالابرای پذیرش ایده های جدید باشد.
اگر به تفکر انتقادی به عنوان یک سواد بنگریم، مواجهه ما با مسائل پیرامونی، منطقی تر خواهد شد. سواد انتقادی برای دانش آموزان امروز که چسبندگی بسیار بالایی به رایانه و اینترنت و دنیای دیجیتال دارند، یک ضرورت است. حرکت آموزش و پرورش در این زمینه بسیار کند است. در شرایطی که بازی های رایانه ای تمام زندگی بچه های ایرانی را احاطه کرده، آقایان در وزارت آموزش و پرورش بعد از ماه ها بحث و تبادل نظر! به این نتیجه رسیده اند که نظر سنجی کنند آیا دانش آموز با خود تلفن همراه به مدرسه ببرد یا نبرد؟!
امروز بیش از هر زمان ما باید شیوه برخورد با اطلاعات و ارتباطات را به بچه ها بیاموزیم تا در برابر یورش برنامه های ماهواره ای و نرم افزاری، قدرت تشخیص و انتخاب خود را از دست ندهند. بچه ها با سواد انتقادی می توانند به یک رژیم مصرف رسانه ای دست یابند و به جای آن که تلویزیون و اینترنت و امثالهم، فرزندان ما را مدیریت کنند، دست کم این نسبت کمی متعادل شود. بنابراین می توان این گونه نتیجه گرفت که؛ تفکر انتقادی به مثابه سواد و مهارت در فرد برای تعامل با جهان جدید است. تعاملی آزادانه، به دور از القائات بیرونی، آگاهانه و مختارانه بدون آن که قوه تشخیص و انتخاب از کف رود.