سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصردانایی

نظر

 

                                آموزش وصلح


خلاصه ای از بحث ارائه شده مقصود فراستخواه در
همایش نقش آموزش در صلح و توسعه پایدار با تأکید بر کشورهای در حال توسعه،
 19 آبان ماه 93 ،دانشگاه صنعتی شریف

بخش اول
 
جهل بزرگ ترین گناه بشر است. اگر در دنیا فقر ونابرابری و جباریت وخشونت هست،اگر هنوز بسیاری از ملتها از پایه ای ترین شرایط دموکراسی و رفاه اجتماعی وحقوق شهروندی  محروم اند، یک علت بزرگ همه این  نگونبختی ها  سلب شدنامکانهای آگاهی ودانایی از آنهاست. پس  هنوز هم پاسخ به همه مسایل ملّی وبین المللی نهایتاً به یک کلمه بر می گردد و آن آموزش است.  آموزش بزرگترین مسؤولیت اخلاقی ما در قبال نقشی است که دربه دنیا آمدن فرزندان خویش داریم. آموزش، چیزی نیست  که  یک  دهه  را برای آن نامگذاری بکنیم، آموزش،مسأل? هم? دهه ها و سده هاست. 


کارماندههای ملی ما در امر آموزش، سیاه? درازی است؛ چند میلیون بیسوادی سیاهوچندین وچند برابر آن بیسوادی سفید، انبوهی مدارس با نازل ترین سطح کیفی امکانات و فضاها وزیرساختها و برنامه ها و معلمان  در اطراف واکناف سرزمین،  کودکانی که به سبب نادیده گرفته شدن  زبان مادری شان در آموزش، ازفرصتهای  برابر کافی برای  یادگیری مؤثر وبا کیفیت  وارتقای سرمایه هایفرهنگی ونمادین خود بی نصیب می مانند و ده ها مسأل? دیگر. از سوی دیگرهنوز  آموزش در ایران با تعلیم وتربیت اثربخش  فاصل? بعیدی دارد؛ تعلیموتربیتی که در خدمت ارتقای قابلیتها وتوانمندی های شناختی و بیدار کردن حواس عالی انسانی قرار بگیرد.
رسالت آموزش وپرورش تربیت فرزندان و آماده ساختن آنان برای زیستن در آینده است؛نسلی از انسانهایی که با خود ، با جهان  ، با طبیعت وبا دیگران در صلح بهسرببرند. اما آیا برای ایفای این مسؤولیت عظیم تنها آموزش های رسمی و آشکارکفایت می کند؟ آیا کافی است که در متون درسی آموزه هایی درستایش صلح گنجانیده بشود یا در اسناد سیاستی  و در قالب بیانیه های مأموریتی رسمااعلام شود که انسان مطلوب ما انسانی صلح جو برای نیل به زندگی صلح آمیزاست؛ صلح یا خویشتن خویش ، صلح با انسانهای دیگر ، صلح با طبیعت و کائنات. این البته لازم است ومی تواند به ارتقای نظام آموزشی ما مطمئنا کمک بکندوحجتی برای تحول در برنامه های درسی ما باشد. اما کافی نیست. چرا که مهمتراز بیانیه ها وبرنامه های رسمی و متون ومواد درسی رسمی، زمینه های پنهانیاست که در نظام آموزشی ما وجود دارد و می تواند مانع از پرورش نسلی صلح جوبرای یک زندگی برکنار از خشونت بشود. پرسش این است که چه زمینه هایی در پس وپشت وته توی نظام آموزشی ما وجود دارد که می تواند افکار و ارزش هاورفتارها و هنجارهای صل آمیز را در ذهن وجان آموزش گیرندگان مخدوش بکند. بامروری برمطالعات قبلی خود ودیگران وبا تأمل در تجارب آموزشی خویش وتحلیل محتوای آن می کوشم تا به این پرسش از منظر جامعه شناسی انتقادی آموزش وپرورش پاسخ بیابد.
نظام آموزشی دو نوع اهداف دارد. یک دسته اهداف آشکار، « تدوین شده و نوشته شده» است که در اسناد رسمی می آیند و دست? دوم اهداف نانوشت? پنهان که رسما درجایی ثبت نمی شوند ولی در پس پشت زمینه های مختلف، کل جریان تعلیم وتربیت ما را تحت تأثیر قرار می دهند. همینطور در نظام آموزشی ما دو سطح از برنامهدرسی جریان دارد. یکی در سطح زبرین که همان برنامه درسی تصویب شد? رسمی وآشکار است و مقرر واجرا می شود. اما یکی دیگر مهمتر در سطح زیرین است و آن برنامه درسی پنهان است وبه شکل نامحسوس وغیر رسمی تعلیم وتربیت فرزندان مارا در سرکلاسها ودر محوطه مدرسه و از طریق انوع  ارتباطات و فضاها و با درودیوار و الگوهای کلامی ورفتاری متأثر می سازد. اکنون پرسش این است که تاچه اندازه این برنامه های درسی پنهان در مدارس ما به بسط ظرفیتهای صلح جویی بچه هاکمک        می کنند وتا چه حدی آن را مخدوش می سازند.

<** ادامه مطلب... **>

1.مدل کلاسها و ساختمانها
(در دنیایی که اشیا هوشمند می شوند هنوز انسانهایی یکسره شنونده می خواهیم)
 ازفیزیک کلاس ها آغاز کنیم. ما به ساختمان های مان شکل  می دهیم وساختمانهای مان نیز به ما شکل می دهند. ما با چیدمان کلاسها و صندلی هایی که بهطرزی خواص قرار می دهیم ونیمکت هایی پشت سرهم در یک سو برای آموزش گیرندگانو یک میز و صندلی در پای تخته وگاهی بربالای سکو ومرتفع برای آموزش دهنده،عملا یک مدل عمودی از نظام آموزشی تأسیس می کنیم. از همینجا عادتواره هایارتباطی یک طرفه ومونولوگ هایی با ایماژ های عمودی آغاز می شود که مستعدشکل گیری صورتهای مختلفی از خشونتهای کلامی و ذهنی است. گوشهای بسیاری کهباید به سوی یک دهن سپرده بشوند. هر صدایی در کلاس مانع درس تلقی می شود. فراگیران باید چشم به معلم بدوزند و گوش به او فرا دارند. همدیگر را نمیبینند. در چشمان همدیگر نمی نگرند. این یک وضعیت آموزش عمودی و تدریس ازبالا به پایین ویکسویه  و معلم مدار و سخنرانی مدار است .  انواع ترفندهایدانش آموزی برای معلمان  که در کلاسها به عنوان شیطنت ها وبازیگوشی هایمحصلان به آن توسل جسته می شود واکنشی دربرابر این مدل عمودی خشن است. صلحپایدار نیاز به گفتگوهای افقی  ونیاز به همپرسه و نیاز به همکنشی های کلامیدارد. وقتی همه در گفتگو خود را به اشتراک می گذارند فضای ارتباط اذهانفضای صلح آمیز وبرکنار از خشونت است. وقتی آموزش مبتنی بر فراگیران است ومعلم نقش تسهیلگر را دارد، در اینجا ما با یک ساختارآموزشی مستعد پرورش صلحجویی طرف هستیم و فیزیک متناظر آن در کلاس، میزگردی است و صندلی هاییدورهم است.
پایهیادگیری پیوند است. از پیوند نورون هاست که جریان یادگیری در مغز فعال میشود. از همزمانی نورون های عصبی است که فراگیری اتفاق می افتد و طبعا باهمزمانی وپیوند مغزها با همدیگر ابعاد این فراگیری گسترش می یابد. اکنونبحث از هوشمند شدن گوشی وتلویزیون و  تخته سفید و کتاب درسی و لباس و اتاق وقلم است واز او به اینترنت اشیا ( IOT)[1] تعبیر می شود . آیا چگونه میتوان در دنیایی که اشیا، هوشمند و اندیشنده! [2]می شوند  و محیط هوشمند میشود، انسانهایی یکسره شنونده ومطیع که خود هیچ تفکر و قدرت انتخابی ندارندانتظار داشته باشیم و تازه به صلح نیز فکر کنیم! دنیای پیش روی ما حتافراتر از اینترنت اشیا خواهد بود: اینترنت افکار. اگر قرار است بین انسانهاصلح برقرار بشود لازم است به همدیگر نگاه بکنند، با هم ارتباط افقی دوسویه داشته باشند ، با هم گفتگو بکنند و میانگینی از حقایق را در چهره های همدیگر  و فضاهای میان ذهنی سراغ بگیرند.

2. مدل یاددهی ویادگیری
مدل سخنرانی وانتقال پیام های آماده در نظام آموزشی از طریق فرهنگ خاصی بازتولید می شود که میل به استفاده حداکثری از میانجی های کلامی وجود داردوحاصل آن یک جامعه اندرزگو با انواع  دهان هایی برای قضاوت و نصیحت  است. پدر ومادرها مخزن قضاوت ونصیحت تلقی می شوند وهمینطور معلم ها در سرکلاس ومدیران در سازمانها و حکمرانان در جامعه. هر روز نصیحت نامه ها زیاد میشود. غافل از اینکه اندرز اگر به سه سطر برسد طولانی می شود. راه حل امورفقط تکثیر قضاوت و تجویز و نصیحت نیست بلکه آن چه بیشتر نیاز داریم افزایش معرفت جمعی و میان ذهنی است و این است که می تواند به برقراری شرایط زیست صلح آمیز و پایدار کمک بکند. کلاس خوب وکلاسی برای پرورش صلح جویی کلاسیآکنده از حرفهای معلم برای بچه ها نیست بلکه کلاسی سرشار از اندیشیدن جمعی وگفتگوی فعال جمعی و مشارکت  آمیز و زمینه های گفت وگو به جای گفتاره های یکسویه است. کلاسی پر از حرف نیست کلاسی عملی ، کلاسی با اجتماعات یادگیری،تشکیل تیم های کاری، تیم های حل تمرین وکلاسی برای حل مسائل با اشتراک جمعی است.

ادامه دارد........