سفارش تبلیغ
صبا ویژن

عصردانایی

نظر

 

                                آموزش وصلح


خلاصه ای از بحث ارائه شده مقصود فراستخواه در
همایش نقش آموزش در صلح و توسعه پایدار با تأکید بر کشورهای در حال توسعه،
 19 آبان ماه 93 ،دانشگاه صنعتی شریف

بخش دوم وپایانی
 

3.مدل حقیقت
مدلحقیقت که با انواع پیام های ضمنی به فرزندان معرفی می کنیم چه مدلی است؟به نظر می رسد بیشتر مدل تصاحب حقیقت و تملک حقیقت است ونه جستجوی مشترکحقیقت و دوست داری حقیقت و دوست داری دانایی. مدل اول چنین باور دارد حقیقتخیلی روشن است و توسط کسانی در بسته بندی های آماده در اختیار ما قرار میگیرد و باید از آن پیروی کنیم. کسانی مالک حقیقت هستند و آن را به ما نیزمعرفی می کنند وپاسخ های آماده ای برای همه پرسش های ما دارند. اما مدلدوست داری حقیقت چنین فرض می کند که حقیقت در دوردستهاست و در دستان کسانیخاص نیست، منبسط در افکار است ومتمرکز در چند ذهن خاص نیست. همه باید باتأمل مشترک وگفتگوی جمعی به زیارت حقیقت برویم. این مدل دوم از حقیقت استکه به جای توصیف های ساده و تجویزهای یکسویه ، به نقد وپرسشگری وتفکرطولانی مدت گرایش دارد. این مدل مبتنی بر فرض سقراطی است: «خود را بشناس کهمی خواهی بدانی، حق داری بدانی، می توانی بدانی و خود را بشناس که هنوزچقدر کم می دانی». در این مدل، ظرفیت بیشتری برای تحمل کثرت آرا و  تحملابهام هست؟ با کثرت گرایی و تحمل ابهام و با نقد پذیری وتفکر انتقادی وفرهنگ پرسشگری است که شرایط امکان صلح بیشتر می شود. جنگ های خانمان سوزوظالمانه را کسانی برپا می کنند که ایدئولوژی های بزرگی برای دیگران دارند وخود را مالک حقیقت تصور می کنند.
سهفرض پیشا مدرن، مدرن و پسامدرن از اندیشیدن وبودن را با هم مقایسه بکنیم. فرض غالب در جهان پیشامدرن این بود:«قبلا همه چیز اندیشیده شده است و من کهاکنون هستم از آن پیروی می کنم». این مدل از حقیقت، یکی از سرمنشأهایجنگهای قدیمی بود. فرض دکارتی در دنیای مدرن این شد که «من خود می اندیشم، پس هستم ».  این مدل از حقیقت به ایدئولوژی های مدرنی انجامید و جهان جدیدرا در کام خود گرفت و به تخریب محیط زیست انجامید. هیچ یک از دو مدل ، بهنظر می رسد که مناسب برای صلح با دیگران وصلح با کائنات نبودند. اما فرضمابعد مدرن  از این هم فراتر رفته است. چنین نیست که من سوژه بزرگی هستم وهمه چیز به ابژه ای برای من تقلیل می یابد و این من هستم که همه جهان را دراندیشه خود به تسخیر  وتصرف می آورم. فرض مابعد مدرن به این نتیجه رسیدهاست که «هستم ومی اندیشم،  چون تو نیز هستی ومی اندیشی. پس اگر گفتگو کنیمبهتر می توانیم اندیشه بکنیم وبهتر می توانیم زندگی بکنیم» این مدل اگر درنظام آموزشی ما توسعه پیدا بکند شاید بهتر بتواند در خدمت اندیشه صلحباشد.این مدل به قراردادهای روان شناختی دیگر پذیری، متفاوت پذیری، استثناپذیری، به فهمیدن دیگری و تنوع پذیری یاری می رساند و  کثرت را گنجی بیپایان تلقی می کند و مایل به متقاعد سازی واقناع متقابل از طریق گفتگوست.
اکنونپرسش این است که در نظام آموزشی ما بیشتر کدام یک از سه فرض رواج دارد. بهنظر می رسد بسیاری از تکیه کلام های ما گرایش به فرض های اول یا دوم دارد. مرتب می گوییم:«بدیهی است»، «روشن است»، «شک نکنید»، «واضح ومبرهن است»،«شما تردید نکنید»، «قطعا» و «ولاغیر». می شود این را با تحقیقات میدانیوبا تحلیل محتوای گفتارها آزمود. از این نوع عادتهای کلامی که در معلمان ومدیران و برنامه نویسان و سیاستگذاران و همه بزرگترها هست ، شاید چنداننتوان انتظار داشت تا نسل فرزندانی دارای آمادگی برای گفتگو وصلح تربیتبشود.

4.باورهای معرفت شناختی در نظام آموزش
باورهایمعرفت شناختی مجموعه مفروضات بنیادی  هستند که به ما  می گویند شناخت ازچه جنسی است وچگونه پیش می رود وچگونه اتفاق می افتد واز چه طریقی و چطورمی توانیم امور را بشناسیم. این باور ها  را ما با اعمال وارتباطاتورفتارها ورویه ها وپیام های ضمنی به فراگیران انتقال می دهیم.ما تجارب خودرا تحت تأثیر این باورها تفسیر می کنیم ومعنا می دهیم ، استدلالهایمانمتأثر از این باورهاست. پرسش های اصلی در این باورها آن است که ساختارشناخت ومعرفت ودانایی چگونه است. از جمله این باورهای معرفت شناختی ،پیشفرض هایی است که درباب ذهن خودمان داریم. طبق تحقیق (Dweek & Leggett,1988:  256-273) دانشجویانی که فکر می کنند هوش افراد  ذاتی وپیشینی نیست براییادگرفتن مباحث دشوار سرسختی بیشتری نشان می دهند ونتیجههم می گیرند. همینطور براساس پژوهش  (Kennell,1994  نقل از رضاییوخداخواه، 1388 : صص117-134)دانشجویانی که فرض شان این است که یک مسأل?ریاضی یا در چند دقیقه نخست قابل حل به نظر می رسد ویا اصلا راه حل آن رانمی دانیم ، در درس ریاضی نمره کم می آورند. در هر نظام اموزشی، باورهاییترویج پیدا  می کند که ممکن است نسلی پرورش بدهد که کمتر مایل به گفتگو وهمفهمی وهم اندیشی و دیگر پذیری وصلح طلب هستند یا برعکس باورهایی کهانسانهایی صلح جو تربیت می کند.

5. مدل تربیت
درفرهنگ آموزشی ما هم ظرفیتهایی برای آموزش صلح است وهم متأسفانه برخی معرضها برای القای خشونت. برای  نمونه ای از ظرفیتهای خوب می توان این بیت زیبارا یادکرد: «درس ادیب اگر بود زمزمه محبتی، جمعه به مکتب آورد طفل گریزپایرا» (نظیری نیشابوری) و برای معرض های مسأله ساز ، این سخن را: «تانباشدچوب تر، فرمان نگیرد یا نبرد گاو نر» . مدل انسان گناهکار از جمل? فرض هایکمین کرده در فرهنگ است که می تواند نظام آموزشی را خشونت آمیز  و برایپرورش صلح وهمزیستی واحترام متقابل انسانها به هم نامناسب بسازد. تنبیه کهدر لغت به معنای ایجاد شرایط هوشمندی و تسهیل گری برای آگاهی است در سیستمهای آموزشی ما متأسفانه گاهی به چوب وفلک وانواع خشونت های فیزیکی وکلامیوتحقیر آمیز و خرد کنند? شخصیت فرزندان تحویل یافت. نظام آموزشی که فرض آنبر متقلب بودن دانش آموزان است وبا انواع روشهای کنترل بیرونی تمایل داردکلاس را وامتحان را با رویکرد مچ گیری کنترل بکند. از این زمینه ها یکفرهنگ صلح به بار نمی آید.

6. برابری فرصتها
آموزشصلح و برنامه درسی صلح ، در واقع  آموزش زیستن در شرایط امکان صلح است. وقتی فرصتهای یادگیری وبختهای دسترسی به منابع دانش به صورت برابر برای همهشهروندان بازتوزیع می شود انتظار می رود که آموزش به صلح وهمبستگی پایدارکمک بکند اما اگرکسان وگروه هایی اجتماعی به دلایل مذهبی، زبانی،ایدئولوژیک، سیاسی و پایگاه اجتماعی از جریان فرصتهای یادگیری  حذف می شوندو یاجذب متمایز اتفاق می افتد این غیریت سازی وحاشیه سازی منشأ انواعبیگانگی ها و کدورت ها وخصومت ها می شود و به فرهنگ صلح لطمه می زند.

پایان